تحولات لبنان و فلسطین

«گیج‌گاه نوستالژیک نیست، حالی است که دیگر نیست»؛ این همان شعاری است که «گیج‌گاه» را تعریف می‌کند، فیلمی که با مختصات سینمای امروز فاصله دارد و با نگاهی لطیف و شاعرانه اوقات مفرحی را برای مخاطبانش می‌سازد.

قلاب مخاطب به «گیج‌گاه» گیر می‌کند

«گیج‌گاه» حاصل تلاش کارگردانی است که هم خودش دهه شصتی است و هم فیلمش. عادل تبریزی که پیش‌تر سابقه ساخت چندین فیلم کوتاه و سریال را در کارنامه خود داشته، در نخستین تجربه سینمایی خود سراغ فیلمی چندلایه و لطیف رفته که نمونه آن در سینمای امروز کمتر یافت می‌شود. یک فیلم اجتماعی ـ کمدی سرحال با بازی حامد بهداد، باران کوثری، سروش صحت، بهرنگ علوی، جمشید هاشم‌پور و... که چاشنی طنزش حد نگه می‌دارد و برای خنداندن مخاطب خودش را به در و دیوار نمی‌زند. در عین حال بسیاری از خاطرات سال‌های دهه ۶۰ را هم برای مخاطبان و همسالان خودش زنده کرده است. «گیج‌گاه» این روزها علاوه بر نمایش در سینما و استقبال خوب مردم، با حضور متعدد در جشنواره‌های خارجی ایام شلوغی را می‌گذراند. با تبریزی درباره چالش‌های ساخت نخستین فیلمش، آنچه در این فیلم دنبال می‌کرده و نگاهش به سینما به گفت‌وگو پرداختیم.

عادل تبریزی
عادل تبریزی

سال‌هایی که به عنوان دستیار کارگردان فعالیت داشتید کنار فیلمسازان بزرگی همچون زنده‌یاد مهرجویی، کیمیایی و... کار کردید. این همکاری‌ها تأثیری در سبک فیلم‌سازی شما داشته است؟

این شانس بزرگی بود که کنار فیلمسازان صاحبنامی قرار گرفتم و کنارشان تجربه کسب کردم و قطعاً از آن‌ها تأثیر گرفتم. این فیلم هم اساساً وامدار سینماست اما در عین حال همیشه سعی کردم سلیقه و نگاه مستقل خودم را پیدا کنم. این زبان طنزی هم که در «گیج‌گاه» می‌بینید ادامه مسیری است که در فیلم‌های کوتاهم تجربه کرده‌ام، با این‌ حال «گیج‎‌گاه» ادای دینی به بسیاری از فیلمسازان از جمله آقایان مسعود کیمیایی، زنده‌یاد داریوش مهرجویی، بهرام بیضایی، عباس کیارستمی، خانم رخشان بنی‌اعتماد، ایرج قادری، کامران قدکچیان، کامبوزیا پرتوی، اصغر هاشمی، حسین فرحبخش، مجید جوانمرد، جمشید آهنگرانی و ... است.

قلاب مخاطب به «گیج‌گاه» گیر می‌کند/ دوباره حال خوب دهه ۶۰

سبک و سیاق کمدی در «گیج‌گاه» یادآور «اجاره‌نشین‌ها» است؛ یک کمدی ساده و در عین حال جذاب که بدون توسل به عناصر سطحی حرف خودش را می‌زند. این نگاه از کجا می‌آید؟

خیلی‌ها این نظر را داشتند و این موجب افتخار و مباهات من است و هیجان‌زده می‌شوم این را می‌شنوم. به نظرم داریوش مهرجویی یک فیلمساز نبود، او قله فرهنگی ما بود. جالب است در جشنواره روسیه هم آقای محمد شریف، تهیه‌کننده‌ای از آسیا به من گفت با وجود اینکه به ایران سفر نکردم اما فیلم‌های ایرانی را دیدم و وقتی «گیج‎‌گاه» را دیدم یاد شکلی از طنز آقای مهرجویی افتادم. همین جمله‌ها خستگی را از تن من بیرون می‌کند. در گیج‌گاه تأکیدم روی سادگی بود که در فیلم زرق و برق بیهوده نداشته باشم و بازی‌ها به سمت کمدی نرود، لبخندها و بغض‌ها و عاشقانه‌هایش ساده باشد. مثلاً راز موفقیت و عمق «قصه‌های مجید»، «میهمان مامان»، «زرد قناری» و «بی‌پولی» در سادگی‌اش است. شما ببینید سینمای اجتماعی ما یک زمانی چه سادگی و عمقی داشته مانند «گوزن‌ها» که به ظاهر ساده است اما چقدر اندیشه پشت آن نهفته است. همه این‌ها را از سینما یاد گرفتم و شاید تأثیر جنس همان سینمایی است که دوستش دارم.

این سادگی که از آن حرف می‌زنید در دکوپاژ و کارگردانی سخت بدست می‌آید؟

بسیار زیاد. من همیشه می‌گویم اگر یک سکانس شلوغ و پرهیاهو دارید که آن را بد کارگردانی کردید، می‌توانید در تدوین و صداگذاری این خطاها را بپوشانید، اما در یک سکانس ساده این طور نیست. مثلاً صحنه آشنایی حامد بهداد و باران کوثری در دفتر مدرسه به نظر سکانس ساده‌ای است اما از لحاظ کارگردانی به شدت سخت است، به دلیل اینکه سادگی دکوپاژ، میزانس و فریم در چشم تماشاگر تأثیر می‌گذارد. اگر شما کوچک‌ترین خطایی در فریم داشته باشید دیگر تماشاگر لبخند نمی‌زند و شیرینی رابطه‌ای که دارد به وجود می‌آید را از دست می‌دهد. یا جایی که این دو در کافه روبه‌روی هم نشسته‌اند سکانس سختی است چون حس جریان دارد و نگاه، کلام و لبخند مهم است و دیگر نمی‌توان با تکنیک‌هایی مانند مونتاژ تماشاگر را گول زد. آنجا عمق روابط مهم است و کارگردان کار سختی در پیش دارد که چطور دوربین را نزدیک کند و حرکت بدهد. یک زمانی این پیچیدگی‌ها در سادگی فرم جریان داشته؛ یکی از بهترین کارگردانانی که این شکل فرم‌های میزانسنی‌اش حائز اهمیت بوده ایرج قادری است که در دو فیلم «تاراج» و «می‌خواهم زنده بمانم» دیده می‌شود. این‌ها چیزهایی است که من از دل سینمای ناب آن سال‌ها یاد گرفتم؛ سینمایی که متأسفانه به مسیر اشتباهی رفت.

قلاب مخاطب به «گیج‌گاه» گیر می‌کند/ دوباره حال خوب دهه ۶۰

به وضوح دیده می‌شود «گیج‌گاه» را کسی ساخته که عاشق سینماست و حرمتش را دارد به ویژه برای نسل دهه ۶۰ و زنده کردن آن فضا و خرده‌داستان‌هایی که مخاطب را به آن دوران پرتاب می‌کند. ایده این فیلم از کجا آمد و اینکه همه این مؤلفه‌ها در یک فیلم تجمیع شود چطور اتفاق افتاد؟

خط اصلی قصه «گیج‎‌گاه» از ۲۰سالگی با من است. برای من خیلی مهم بود فیلمی بسازم که در وهله نخست به جریان روز سینمای ایران و چیزی که در جشنواره‌های داخلی و خارجی مد است هیچ تعلق خاطری نداشته باشد. دوم اینکه فیلمی باشد که از هویت شخصی‌ و تجربیات من حرف بزند و در عین حال برای جامعه امروز کارکرد داشته باشد. یعنی دقیقاً همان شعاری که می‌گوید «گیج‌گاه نوستالژیک نیست، حالی است که دیگر نیست». اینکه تماشاگر امروز را در آینه گذشته خودش قرار بدهی و بفهمیم چه انسان‌های پیچیده‌ای شدیم و چه سادگی و عمقی در این جامعه از میان رفته است. همچنین بررسی مسئله قهرمان در بُعد تحلیل اجتماعی و اینکه قهرمان می‌تواند در چارچوب یک خانواده نمود داشته باشد. اگر از بُعد جامعه‌شناسی و قهرمان، «گیج‎‌گاه» را ببینیم به این نتیجه می‌رسیم که حضور جمشید هاشم‌پور و سکانس سینما فقط بُعد نوستالژیک ندارد و صرفاً ادای دین به این هنرمند بزرگ نیست. اگر حامد بهداد در کاراکتر حسن خشنود کچل می‌شود این کچل کردن فقط ادای دین به شخصیت آقای آریا نیست، در واقع این ادای دین، تحلیلی برای تأثیر قهرمان در بستر جامعه دیروز و امروز است و جمشید هاشم‌‍پور که نماد عدالت‌‍‌خواهی و قهرمان در سینمای ایران است دریچه خوبی برای ورود به این تحلیل بود.

اشاره کردید که نمی‌خواهید فیلمتان به جریان سینمای امروز تعلق داشته باشد. مشکل جریان سینمای امروز چیست؟

سینمای امروز به نظرم دو ضعف بزرگ دارد؛ نخست اینکه به معنای واقعی ژانر نداریم. ژانر کودک در بهترین  حالتش  مانند «گربه آوازه‌خوان» و «دزد عروسک‌ها»، ژانر اکشن در بهترین حالت و با کمبود امکانات مانند «پرواز از ارودگاه»، «نیش» و «افعی»، ژانر اجتماعی مانند «دندان مار»، «سگ‌کشی»، «آژانس شیشه‌ای» و فیلم‌های جشنواره‌ای مانند «طعم گیلاس»، «بچه‌های آسمان» و «رنگ خدا». ما انواع ژانر را در بهترین حالت داشتیم اما سینمای امروز تهی از ژانر است. نکته بعدی اینکه در سینمای امروز ما دیگر شعر در بطن تحلیلی فیلم‌ها وجود ندارد. اگر فیلم تلخی مانند «نرگس» و «دندان مار» را می‌بینیم، می‌توان برای آن شعر سرود و نگاهی هنرمندانه به چرک و سیاهی پیدا کرد اما فیلم‌هایی که امروز از یک مقوله اجتماعی حرف می‌زنند، روح شاعرانه‌ای که در سینمای قدیم وجود داشت را ندارند و از آن طرف مردم ناامیدند و پناه می‌برند به کمدی. پیش‌تر فیلم‌های اجتماعی می‌فروخت چون مردم امیدوار بودند اما اکنون با وجود مشکلات فراوان، این ناامیدی‌ها نمی‌تواند آن‌ها را به سمت تلخی سینمای اجتماعی ببرد. به نظرم مقوله امید و ناامیدی، سینمای ایران را به یک بحران کشانده است.

با همه این تفاسیر اما «گیج‌گاه» فیلم امیدبخشی است.

قلاب مخاطب به «گیج‌گاه» گیر می‌کند/ دوباره حال خوب دهه ۶۰

اگر در فیلم من این امید پررنگ است اما سینما به من یاد می‌دهد طبق سلیقه‌ات فیلم نساز و باید یک شکل دیگری بسازی که بهتر دیده شود!

و شما تن می‌دهید به این اجبار؟

باید تن بدهم چون باید پول دربیاورم. من فرد پولداری نیستم که بتوانم آنچه دلم می‌خواهد را بسازم و احتمالاً تن خواهم داد به ساخت فیلمی که شاید خیلی هم مطابق سلیقه‌ام نباشد.

این دقیقاً همان شرایطی است که بسیاری از فیلمسازان را ناخواسته به چنین جریانی کشانده است.

بله من هم قربانی یک شرایطی هستم. من همیشه می‌گویم روی کیفیت آثار هنری کارگردان و بازیگری که مالک خانه است و کسی که مستأجر است می‌توان یک تحلیل سینمایی کرد. من هشت سال عمرم را برای «گیج‎‌گاه» گذاشتم و نمی‌توانم مدام این هشت سال را برای فیلم‌های مختلف بگذارم.

اکران گیج‌گاه راضی‌کننده است؟

خدا را شکر. به نظرم گیج‌گاه مانند نسیمی است که به صورت تماشاگر می‌خورد و او هم از این نسیم لذت می‌برد. به نظرم حامد بهداد به درستی گفت گیج‌گاه فیلمی نیست که در رقابت با فیلم دیگری ارزیابی شود. گیج‌گاه لایه‌های ظریفی از احساس دارد باید می‌توانستم به درون احساسات مخاطب وارد شوم. به نظرم کسی که قلبش برای احساسات شخصی‌اش در سینما تپیده باشد از این فیلم لذت می‌برد و مطمئناً قلابش به گیج‌گاه گیر می‌کند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.